✿ بانــــوی مطیعــه ✿
من یک زن هستــم؛ زنی سرشــار از انـرژی و افتخار. افتخارم این است که مرد از دامن من به معراج می رود. افتخارم این است که مکمل مردی هستم که روز جزا شفیع من است. می گویند: چرا زن باشی تا ملزم گردی مردی را اطاعت کنی؟ اما... اگر قرار است اطاعت من از تکیه گاهی باشد که دغدغه اش حمایت من است، مرا چه غم که هیچ چیزی را با لذت این تکیه کردن عوض نمی کنم. و اگر قرار است این اطاعت از مرد سعادت دنیا و آخرت من باشد، چیزی ندارم بگویم جز اینکه خدایم را بابت این موهبت شکر کنم. و با افتخار به هر اشاره همسرم «چشم» را بر زبان جاری سازم. خدایا شکرت که مرا زن آفریدی تا بتوانم لذیذترین شیرینی زندگی را در تکیه گاه خواهیم بیابم. و سر بر آستان همسرم، سرشار از نشاط و انرژی گردم. به نام آرام دلها وقتی که با تو هستم آرامم آرامشم از توست... هوای نفس کشیدنم..محیطم..سخت ترین لحظه ها را میتوانم با آرامشم آرام کنم اما وای از آن روزی که خلقم تنگ است و نا آرامیم هم حتما از نبودن با تو همه چیز دست به دست هم می دهند تا به هم بریزد دنیا روی سرت... چقدر عجیب و غریب است خلقت من این رازهای نهفته در یک زن.. باید ها و نباید هایی برای من است تا مرا از آنچه در شأنم نیست دور کند چیزهایی است که در واقع در ذات من نیست اما شاید خاصیت دنیای اطراف است که تلاش می کند مرا از خودم دور کند مثل پرخاش...خشونت... و هر خصلت اینچنینی که با دنیای زنانه ام نمی خواند که اگر حواسم را جمع نکنم همینها باعث می شود یادم برود که یک ریحانه ام ...یک ونوسی هستم...و یک زن گل را که می بینی همه چیز ممکن است یادت بیاید جز خشونت و بد اخلاقی و غر زدن پس باید اینها را از خود دور کنم تا قدمی بر دارم برای یک جای با ارزش...جایی که متعلق به من است یعنی همان خانواده که در آن نگاه همه به سمت من است...اینجا خانواده ... یادم باشد هر وقت از غفلت هراس داشتم کسی آن بالا منتظر من است..کسی که در همین نزدیکیست لای این شب بوها... من زنم از جنس لطافت و ارامش پیامبر مهربانی ها مرا ریحانه نامید..یعنی دسته ی گل... من قهرمان کارهای سخت نیستم...با لطافت سر کار دارم... ارامشم...طوفان در ذات من نیست...روح زندگی و قهرمان پروری در وجودم.. وقتی مرد زندگیم قهرمان و تکیه گاه من است..
Design By : Pichak |